برنامه غنیسازی جمهوری اسلامی و برجام: به کجا چنین شتابان؟
منتشر شده در نشریه «میهن»
جمهوری اسلامی ایران از بدو تأسیس خود را به عنوان کشوری هنجارگریز معرفی کرده است که حاضر به پیروی از قواعد بازی بین المللی و شناخت واقعیتهای زمینی نیست. رژیم در این میان سرگردان است که بگزیند آیا جمهوری اسلامی ایران میخواهد یک کشور عادی با مرزهای مشخص باشد یا انقلابی بدون مرز.
پیامد این وضعیت رفتار خردگریز جمهوری اسلامی است که به ویژه در دشمنی با آمریکا و اسراییل تجلی مییابد.
این سیاستِ دشمن محور که با انگیزه ایدئولوژیک و مشروعیتبخشی آغاز شده بود، دستخوش دگردیسی شده به گونهای که برای جبران مشروعیت کاهنده در درون، به ستون خیمۀ مشروعیتساز جمهوری اسلامی ایران فراروئیده است. سپس سوداگری قدرت-سیاسی و منافع اقتصادی ویژه در هم آمیختند و ساختاری سخت جان را تشکیل دادند.
برای حفظ این وضعیتِ نه صلح و نه جنگ، رژیم به ابزارهای بازدارنده نیاز دارد: گسترش حوزه نفوذ سرزمینی به نام «عمق استراتژیک» که از لبنان تا سوریه، عراق تا یمن امتداد دارد و تلاش کرده است بمب اتم در کشور بسازد.
به عبارت دیگر، مناقشه هستهای در بستر نزاعی بزرگتر با غرب جای دارد که که از ماهیت جمهوری اسلامی نشات میگیرد، و در عین حال حادترین بخش آن است.
پیشزمینۀ تاریخی
مناقشه بر سر برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران که از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ آغاز شد، سرانجام به توافق وین موسوم به «برنامه جامع اقدام مشترک» بین گروه ۳+۳ (آمریکا، چین، روسیه، بریتانیا، فرانسه و آلمان) و جمهوری اسلامی ایران انجامید. این توافق تضمین میکرد که پوستهای از برنامه غنی سازی برای جمهوری اسلامی ایران باقی بماند، اما در عین حال همۀ راهها به سوی جنگ افزارهای هستهای در شرایط متعارف مسدود شود. فزون بر این، برجام به گونهای طراحی شده بود که فاصله زمانی بین انباشته شدن اورانیوم با درجه غنای کافی برای تولید بمب اتمی – معروف به “زمان گریز” – باید بیشتر از یک سال باقی بماند.
در مقابل، رژیمِ تحریمهای آمریکا و اتحادیه اروپا علیه جمهوری اسلامی ایران لغو شود، برجام با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد موکد شود و تمامی تحریمهای الزامآور بینالمللی پیشین این نهاد سازمان ملل به حالت تعلیق درآید.
از یک سو، این توافق باعث سرخوشی شده بود: غرب انتظار داشت که علاوه بر جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای، فضای سیاسی را نیز آرام و زمینه را برای گشایش اقتصادی جمهوری اسلامی ایران فراهم کند.
و در طرف ایران، بخشهایی از رژیم، مانند دولت حسن روحانی، امیدوار بودند که گشایش اقتصادی، اقتصاد ویران شده ایران را که به شدت تحت فشار تحریمها نیز قرار گرفته بود، به وضعیتی تحمل شدنی بچرخاند.
از سوی دیگر، اینجا و آنجا مقاومتی سرسختانه در برابر برجام وجود داشت: جمهوری خواهان آمریکا به همراه متحدان خود مانند نتانیاهو در اسرائیل و شیوخ عرب در جنوب خلیج فارس میخواستند از توافق با جمهوری اسلامی ایران با تمام توان خود جلوگیری کنند.
و از سوی جمهوری اسلامی، تندروها، از جمله ولی فقیه علی خامنهای، رابطهای تاکتیکی با برجام داشتند. همپوش با سبک رفتاریِ ولی فقیه که تمام قدرت را در دست دارد، اما حاضر نیست مسئولیت عواقب آن را بپذیرد، میخواستند از برداشتن تحریمها سود ببرند اما آماده گی به پذیرفتن مسئولیت پیامد تصمیماتش را نداشته باشند. این موضوع به ویژه در مورد برجام مصداق پیدا کرد. اگرچه علی خامنهای مذاکرات پشت پرده را با آمریکا در عمان به عنوان پیشنهادۀ برجام – حتی در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد اما بدون دخالت او – آغاز کرده بود، اما بعداً نقش خود را در گشودن راهش انکار و نخواست در مورد آن پاسخگو باشد.
او براین گمان بود که میتواند بدون پذیرش دگرگونی در سیاستهای منطقهایاش که غرب به آن امیدوار بود، از مزایای اقتصادی توافق بهرهمند شود.
بدین ترتیب دینامیت با دو فتیلۀ برای منفجر کردن برجام کارگذاشته شده بود.
پس از انعقاد برجام اوضاع به چه منوال بود؟
پس از توافق، تحریمهای آمریکا ناشی از دستورات اجرایی رئیس جمهوری تا حدودی کاهش یافتند، تحریمهای ثانویه که بهویژه متحدان امریکا را تحت تأثیر قرار میداد بهطور کامل تعلیق شدند، بدهیهای قدیمی آمریکا برای خرید تسلیحات تحویل نشدۀ رژیم پیشین بازپرداخت شدند، بیشترینِ شرکتهای ایرانی تحت پوشش تحریم معاف شدند و غیره.
اختلاف نظر در ایالات متحده، چه در میان دو حزب و چه در درون دموکراتها، به این معنی بود که تعلیق تحریمها فقط تا حدودی صورت گرفته بود. یک نمونۀ قابل توجه، تداوم ممنوعیت تجارت مبتنی بر دلار در نظام مالی جهانی برای جمهوری اسلامی ایران بود.
پیامد یک چنین سیاست این بود که گشایش اقتصادی اولیه، که عمدتاً توسط شرکتهای اتحادیه اروپا هدایت میشد، مانند جرقهای در خرمن کاه خشک شعله زند و خاموش شود.
در طرف ایرانی، رهبری دقیقاً ملزومات متن توافق را مراعات کرده بود. در واقع، او به تمام محدودیتهای اعمال شده توسط برجام گردن نهاده بود. اینها عبارتند از: اجازۀ انباشت تنها ۳۰۰ کیلوگرم اورانیوم هگزافلوریدکمی غنی شده (LEU) به مدت ۱۵ سال و ۱۲۰ تُن آب سنگین، محدودیت درجۀ غنی سازی اورانیوم به ۳,۶۷٪، تقریباً ۵۰۰۰ سانتریفیوژ IR۱ ، ممنوعیت استفاده از سانتریفیوژهای کارآمدتر برای هشت یا ده سال، عدم غنی سازی در تاسیسات زیرزمینی اتمی فردو، نظارت بر استخراج اورانیوم تا پسمانداری در ایران به مدت ۲۵ سال و آخرین اما نه کم اهمیت ترین، تعهد به پروتکل الحاقی NPT است که به تعهدات جمهوری اسلامی خصلت دائمی میبخشید و غیره.
اما آنچه که جمهوری اسلامی ایران نمیخواست بدان تن دهد این بود که در ورای برخورداری از مزیتهای اقتصادی برجام، سیاست منطقهای خود را که در تضاد با منافع غرب است، تعدیل کند و برای نمونه خصومتاش را با امریکا و اسرائیل پایان یا کاهش دهد. از اینروی بلافاصله پس از انعقاد برجام، ولی فقیه ادامۀ مذاکره با آمریکا را ممنوع کرد و همزمان جنگ نیابتی را در کشورهای اطراف گسترده تر کرد.
وضعیت برجام در حال حاضر چگونه است؟
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده به این واقعیت کمک کرد که فتیلۀ چاشنی دینامت ذکر شده در بالا کوتاه تر شود و با انفجار آن بخشهائی از برجام تا اندازۀ در خور توجهی آسیب ببیندد. پس از این ترامپ به تدریج دستور تحریمهای بسیار شدیدتر و گسترده تری را علیه جمهوری اسلامی ایران صادر کرده است.
آمریکا در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به طور یکجانبه از برجام خارج شد، تمام تحریمهای نیمه کاره تعلیق شده رسمی را احیا کرد و تحریمهائی جدید را به این امید افزایش داد که رهبری جمهوری اسلامی ایران را وادار به مذاکره مستقیم با او کند. حتی نشان دادن چنگ و دندانهای ارتش امریکا توسط دولت ترامپ با تحریکات و تحرکات سپاه مواجه شدکه چندین بار هر دو کشور را به آستانۀ جنگ رسانده بود، ناموفق ماند.
دونالد ترامپ به دو دلیل با برجام دشمنی میورزید: نخست اینکه دستآورد باراک اوباما، رئیس جمهور پیش از او بود؛ دوم اینکه یک توافق بین المللی چندجانبه بود. او امیدداشت بتواند آن را با یک توافق دوجانبه با تهران جایگزین کند. برای دستیابی به این هدف، آماده بود تا با تحریمهای بیرحمانه اقتصاد از پیشاپیش بیمار کشور را بیش از پیش به ویرانی بکشاند تا رهبری جمهوری اسلامی را به تمکین وادارد – او را به پای میز مذاکره مستقیم بکشاند.
جمهوری اسلامی ایران نیز به نوبه خود یک سال “صبر استراتژیک” پیشه کرد و جز اعتراضات رسمی هیچ واکنش فنی محسوسی از خود نشان نداده است. با این حال، فشار بر تروئیکای اتحادیه اروپا را افزایش داده و خواستار جبران خسارات ناشی از خروج آمریکا از برجام برای ایران از اتحادیه اروپا شده است. از آنجایی که همه طرفهای باقیمانده در برجام بر حفظ این توافق بینالمللی که با زحمت بسیار حاصل شده بود اصرار داشتند ، اروپاییها کوشش کردند راهحلهایی مانند نصب ابزار مالی به نام «اینستکس» را ارائه دهند که میبایست مبادلات مالی را برای ایران تسهیل کند. اما فرادستی مطلق ایالات متحده در بخش مالی اجازه توسعه اینستکس را نداد.
تغییر استراتژی در جمهوری اسلامی ایران
پس از یک سال تردید – با عنوان صبر راهبردی – از طرف دولت روحانی – احتمالاً به این دلیل که او میخواست برجام را به عنوان بزرگترین دستاورد دوران ریاست جمهوری خود حفظ کند – جمهوری اسلامی ایران شروع به کاهش تدریجی تعهدات ناشی از برجام کرده است.
با مصوبه مجلس تازه منتخب که کاملاً تحت سلطه تندروها ست تحت عنوان «اقدامات راهبردی رفع تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران» در آذرماه ۱۳۹۹، رژیم نه تنها از تمامی تعهدات برجامی خود چشم پوشید بلکه به توسعه سریع غنی سازی اورانیوم دست یازید. تنها کاری که انجام نداد ، فسخ رسمی قرارداد بود.
پس از آن، دیگر هیچ گونه محدودیتی در برنامه غنی سازی کشور، از جمله پروتکل الحاقی، رعایت نشد. نتیجه این است که جمهوری اسلامی ایران نه تنها مقادیر زیادی LEU انباشته است، بلکه طبق ادعائی که خود منتشر کرده است، در نوامبر ۲۰۲۱ دارای ۲۱۰ کیلوگرم اورانیوم ۲۰ درصد و ۲۵ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد غنی شده و همچنین چندین آبشار از سانتریفیوژهای توسعه یافته تا نسل ۶ بوده است. تولید اورانیوم فلزی نیز آغاز شده است – اورانیوم غنی شده به شکل فلزیاش برای ساختن بمب اتمی از ملزومات است.
فزون بر این، جمهوری اسلامی پروتکل الحاقی NPT را به حالت تعلیق درآورده است تا نظارت آژانس به حداقل ممکن کاهش یابد. به عنوان مثال، آژانس بینالمللی انرژی اتمی در حال حاضر به دادههایی که طبق نظارت توافق شده در برجام و پروتکل الحاقی در تأسیسات هستهای ایران جمعآوری میشود، دسترسی ندارد.
نشانههای بسیاری بر تغییر استراتژی رژیم دلالت دارند. تا زمانی که ایالات متحده از برجام خارج نشده بود، جمهوری اسلامی ایران با دقت و وسواس به متن توافق هستهای وین پایبند بود. او سعی میکرد این تصور شایع نشود که از برنامه غنی سازی خود به عنوان اهرم فشار یا حتی تهدید استفاده میکند.
اما با مصوبه فوق الذکر مجلس، جمهوری اسلامی ایران رهیافت جدید را رسماً به قانون الزام آور تبدیل کرد، به ویژه در هنگامی که جو بایدن به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شده و قبلاً اعلام کرده بود که میخواهد ایالات متحده را به برجام بازگرداند.
محتوای استراتژی جدید این است که غنی سازی لگام کسیختۀ اورانیوم باید به عنوان ابزاری برای فشار، حتی به عنوان یک تهدید تلویحی، مورد استفاده قرار گیرد. جمهوری اسلامی ایران باید نشان دهد که به طور بالقوه میتواند به بمب اتمی نزدیکتر شود و در صورت اتخاذ تصمیم سیاسی، میتواند آن را بسازد. هسته اصلی پیام این است: “ما میتوانیم بمب یسازیم”. این یک تهدید تلویحی برای به دست آوردن موقعیت بهتر در گفتگو با غرب است. مقامات جمهوری اسلامی ایران برای معتبرتر ساختن این تهدید سعی کردند با سختتر کردن بازرسیهای آژانس، هر چه بیشتر عدم شفافیت ایجاد کنند.
به نظر میرسد با تصمیم مجلس، واقعاً تغییر استراتژی جمهوری اسلامی ایران تکمیل شده است.
مشکل کار کجاست؟
دولت بایدن اعلام کرده است که تصمیم دونالد ترامپ برای خروج آمریکا از برجام ویرانگر بوده است؛ او به برجام بازمیگردد و تحریمهای مرتبط با هستهای را لغو میکند – یا به عبارت دقیقتر، آنها را همانطور که در برجام تصریح شده به حالت تعلیق در میآورد – مشروط بر اینکه جمهوری اسلامی ایران به نوبه خود اقداماتی را که منجر به نقض برجام شدهاند، وارونه کند. علاوه بر این، بایدن از جمهوری اسلامی ایران میخواست با تمدید محدودیتهای زمانی – به اصطلاح غروب – که برجام بر برنامه غنیسازی جمهوری اسلامی ایران اعمال کرده بود، موافقت کند. جمهوری اسلامی ایران همچنین باید متعهد به مذاکره در مورد سیاست منطقهای و همچنین برنامه موشکی خود باشد.
جمهوری اسلامی ایران به نوبه خود، خواستار لغو تمامی تحریمها، نه فقط تحریمهای مرتبط با برنامۀ هستهای، شده است و علاوه بر این، ایالات متحده باید متعهد شود که به طور یکجانبه از برجام خارج نشود.
رابطه اعتماد متقابل میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا به طور کامل از بین رفته است: از طرف آمریکا، از جمله به دلیل عدم پایبندی جمهوری اسلامی ایران به روح برجام، و از طرف ایران، از جمله به دلیل ترامپ و خروج نامتعارف دولتاش از توافق، که توهین به هر گونه رویه دیپلماتیک چندجانبه نگر است.
آمریکا و غرب مصمم هستند که در صورت امکان بدون جنگ، از دستیابی رژیم جمهوری اسلامی ایران به تسلیحات هستهای به هر طریقی جلوگیری کنند. آنها برجام را در نسخه نخستین خود همراه با تغییراتی برای این منظور مناسب میدانند. علاوه بر این، غرب امیدوار است که جمهوری اسلامی ایران با گفتگوهای دیپلماتیکی که به سیاست منطقهای در خاورمیانه و تسلیحات موشکیاش بپردازد، موافقت کند.
شاید در این جا لازم به ذکر باشد که مستقل از موافقت و مخالفت با سیاست تسلیحات موشکی جمهوری اسلامی ( که من شخصأ آن را مفید و مطلوب برای کشور نمیدانم)؛ رویه غرب کاربرد سیاست یک بام و دوهواست: از یکسو دشمنان جمهوری اسلام را تا دندان مسلح کردهاند و از دیگر سو از این رژیم میخواهند که از این وسیله جنگافزاری صرفنظر کند. البته گاهی جسته و گریخته از سوی غربیها اشاراتی به ایجاد پیمانهای امنیتی مشترک در منطقه میرود اما در حاشیه و به ندرت. حال آن که اگر غربیها موضوع امنیت مشترک را روی میز گفتگوها مینهادند و نظر متحدان را برای پیوستن به آن جلب میکردند، جمهوری اسلامی را شاید میتوانستند بدین مسیر سوق دهند. شوربختانه به نظر میآید که برای غربیها دادوستد پرسود جنگافزارها در منطقه بیش از تنش زدائی، تعادل و آرامش اهمیت دارد.
طرف ایرانی اصرار دارد که آمریکا مقصر است و با خروج از برجام این وضعیت را به وجود آورده است. بنابراین، دولت بایدن باید برای جبراناش تمام تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران را بدون استثنا حذف کند تا پس از راستی آزمائی این گامها، جمهوری اسلامی دوباره به تعهدات برجام بازگردد.
امتناع خامنهای از پذیرش آثار مترتب بر برجام و بعداً ضربه مرگبار ترامپ به براین توافق و در پی آن سلب اعتماد نسبت به سیاست ایالات متحدۀ آمریکا، وضعیت را به شدت پیچیده کرده است.
اما از طرف ایران، به نظر میرسد که در راستای تغییر استراتژی، رژیم از وضعیت تعلیق برجام برای تسریع گسترده برنامه غنیسازی با کمک سانتریفیوژهای مدرنتر استفاده کرده است. جمهوری اسلامی ایران با فراتر رفتن از خطوط قرمز ترسیم شده توسط برجام، درجه غنی سازی را در جهت توانمندی ساختن بمب اتمی به پیش رانده است.
غرب خواستار آن است که نسلهای جدید سانتریفیوژها باید حذف شوند تا برخی از الزامات اولیه برای انعقاد برجام در سال ۲۰۱۵ برآورده شوند.
غرب همچنین نگران آنست که کارشناسان ایرانی دانش و تجربیات تکنولوژیکی ناواگشتنی به دست آوردهاند و از اینروی رسیدن به شرایط اولیه برجام دشوار است.
از سوی دیگر، برای جمهوری اسلامی ایران، حذف این سانتریفیوژهای مدرن دو گونه مشکل ایجاد میکند: از دست حیثیت در مقابل حامیان خود و کنار گذاشتن سنگ بنای استراتژی جدید بر پایۀ بهره گرفتن از برنامۀ غنی سازی با هدف تشدید فشار و/یا ابزار تهدید اتمی.
در مجموع، وضعیت بغرنجی به وجود آمده است که توافق را حتی اگر دو طرف حسن نیت و عزم توافق میداشتند، پیچیده میکند.
هدف جمهوری اسلامی ایران چیست؟
استراتژی پیشبرد غنی سازی لگام گسیختۀ اورانیوم میتواند دو هدف را دنبال کند:
به غرب نشان دهد که «اگر بخواهیم میتوانیم بمب بسازیم» و گامهای عملی در این سوی برداشتهاند به این امید که جمهوری اسلامی حداکثر امتیاز ممکن را بگیرد.
عقل سلیم حکم میکند که رژیم باید تمایل داشته باشد که تحریمهای اقتصادی فلج کننده در سریعترین زمان ممکن لغو شوند. اما ظاهرآ اولویتهای رهبران جمهوری اسلامی دیگرگونهاند، به این معنا که تحکیم سیادت و حاکمیت روحانیت (ولایت فقیه) و یاران آنها از “اوجب واجبات” است. و در اینجا است که سیاست منطقهای رژیم اسلامی به مثابه تنها رکن مشروعیتبخش بجامانده برای این حاکمیت نقشی اساسی ایفا میکند.
جمهوری اسلامی ایران سخت کارانه و پیگیرانه در ۴۲ سال گذشته موفق به راه اندازی و /یا حمایت از نیروهای مسلح در لبنان، سوریه، عراق – در این واپسین، به لطف بوشِ پسر رئیس جمهور آمریکا – و بعداً در یَمَن شده است که سپس “عمق استراتژیک” جمهوری اسلامی نام گرفته است.
علاوه بر مشروعیت بخشی، این جنگهای نیابتی با منافع اقتصادی گروههای ویژۀ وابسته به هسته سخت حاکمیت که پیرامون این سیاست گرد آمدهاند در هم آمیختهاند. بنابراین برای جمهوری اسلامی ایران بسیار دشوار است که این سیاست را کنار بگذارد.
فزون براین، جمهوری اسلامی ایران از جو بایدن امتیازهایی میطلبد که با توجه به شکاف ژرف میان دو حزب اصلی در سپهر سیاسی امریکا ، او حتی اگر بخواهد نمیتواند اجابت کند. این خواستهها شامل لغو تحریمهای مصوب قانونگذاران امریکا در رابطه با حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر و غیره هستند. ایالات متحده تقریباً تمام شخصیتهای درجۀ اول رژیم را به دخالت مستقیم یا غیرمستقیم در چنین فعالیتهایی متهم کرده و در معرض تحریم قرار داده است – به شمول ابراهیم رئیسی رئیس جمهور فعلی ، که متهم است نقش مهمی در اعدام خودسرانه هزاران زندانی سیاسی داشته است. جمهوری اسلامی ایران خواستار لغو تمامی تحریمهای غیرهستهای است.
هدف دیگر رژیم میتواند بهرهبرداری از برزخ موجود و عدم شفافیت کافی در اثر محدودیت نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر تاسیسات غنی سازی برای رسیدن به آستانۀ قابلیت ساختن بمب اتمی، یا با احتمالی کمتر، ساختن خود بمب باشد.
گسترش ظرفیت غنی سازی از طریق کاربردِ سانتریفیوژهای کارآمدتر در سایه تعلیق پروتکل الحاقی به معاهدۀ منع گسترش جنگافزارهای هستهای NPT ممکن است رژیم را وسوسه کرده باشد که مخالفین را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. با این حال، این تنها در صورتی امکانپذیر میشود که جمهوری اسلامی ایران تجربه کافی برای ساخت بمب از اورانیوم ۹۰% غنی شده را داشته باشد – که بر اساس وضعیت فعلی اطلاعات بسیار بعید است. علاوه بر این، جمهوری اسلامی ایران باید NPT را ترک کند – گامی که میتواند منجر به اقداماتی غیر قابل پیش بینی شود که خطر یک جنگ را در خود نهفته دارد. ارزیابی اینکه آیا بخشهائی تعیین کننده از رژیم با علم به این که چنین جنگی هوایی خواهد بود که علیرغم ویران کردن زیرساختهای کشور، سیادت و حاکمیت آنها را به خطر نمیاندازد، بار دیگر جنگ را «هدیهای اللهی» میدانند، دشوار است.
واقعیتی که میتواند رژیم را به چنین وسوسهای تشجیع کند، این است که ابرقدرت ایالات متحده آمریکا به دلیل مقاومت پیگیر طالبان در افغانستان به شدت شکست خورد و مفتضحانه از این کشور گریخت. این میتواند به اسلام گرایان گوناگون، مانند حاکمان جمهوری اسلامی ایران، این انگیزه را بدهد که پندارند با مقاومت مداوم به اهداف خود برسند – به هر حال مقاومت کلیدواژۀ مورد علاقه آقای خامنهای است.
غرب بر سر دوراهی
از سوی دیگر، غرب و آمریکا بر سر یک دوراهی قرار دارند: آنها میخواهند به هر طریقی از موفقیت جمهوری اسلامی ایران در دسترسی به تسلیحات هستهای جلوگیری کنند. در عین حال، نمیخواهند در موقعیتی قرار بگیرند که جنگ را ناگریز کند.
رژیم جمهوری اسلامی ایران از این دوگانگی آگاه است و سعی میکند با موفقیتی نسبی در نگاه خود، از آن بهره برداری کند. و این مهم را از بستر پیشبرد غنیسازی اورانیوم دستیافتنی بیانگارد.
جمهوری اسلامی مدعی است که در ۲-۳ ماه اخیر ۲۵ کیلوگرم اورانیوم ۶۰% غنی شده و بیش از ۲۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۲۰% تولید کرده است (اما به روایت آژانش به ترتیب ۱۷,۷ و بیش از ۱۰۰کیلوگرم تولید شده است). این واقعیت باعث میشود که زمان گریز هستهای به اندک ماهها کاهش یابد.
کار جداسازی SWU برای تولید ۱ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد تقریباً ۱۵۰ SWU و برای اورانیوم ۹۰ درصد تقریباً ۲۲۷ SWU است. بنابراین میتوان تقریباً محاسبه کرد که حدوداً ۲۵ تا ۳۰ کیلوگرم اورانیوم ۹۰ درصد غنی شده مورد نیاز برای یک بمب با چه سرعتی میتواند تولید شود. با نرخ فعلی غنی سازی، انجام این کار توسط جمهوری اسلامی ایران در اندک شماری از ماهها یا چندین هفته میسر است.
صرف نظر از هر هدفی که جمهوری اسلامی ایران با تشدید غنی سازی تعقیب میکند، میخواهد از تاکتیکهای تاخیری برای خرید زمان استفاده کند. ایجاد آگاهانه عدم شفافیت نیز در اینجا نقش عمدهای ایفا میکند. بازرسی فراگیر آژانس اساساً به حالت تعلیق درآمده است و تنها به طور بالقوه در جریاناند : دستگاههای نظارتی با چند استثنا به کار خود ادامه میدهند – دستگاههای نظارتی در کارخانه تولید قطعات سانتریفیوژ در کرج اما خاموش شدهاند. اینکه آیا آژانس بینالمللی انرژی اتمی دادهها را دریافت کند و نظارت بالقوه به بالفعل تبدیل شود به نتیجه مذاکرات از سرگرفتۀ وین بستگی دارد که در ۲۹ نوامبر ۲۰۲۱ دوباره آغاز شدهاند.
نتیجه
راهبرد جدید جمهوری اسلامی ایران که از غنیسازی اورانیوم بهعنوان ابزاری برای فشار و تهدید استفاده کند، با توجه به اولویتهای غرب با موفقیت نسبی از دید اسلامگرایان حاکم روبرو شده است. بیانات اخیر وزیر امور خارجه بلینکن و مشاور امنیتی سالیوان مبنی بر اینکه آنها در مذاکرات وین در درجه اول بر برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران تمرکز خواهند کرد، نشانه این موضوع است. آنها به نظر میآید آماده باشند که پرداختن به مسائلی مانند سیاست منطقهای و تسلیحات موشکی جمهوری اسلامی را عجالتأ به آینده موکول کنند.
در سوی مقابل، تیم مذاکره کننده کنونی جمهوری اسلامی ایران به ریاست باقری کنی دچار دو مشکل است: نخست این که از کسانی تشکیل شده است که سرسختانه با برجام مخالفت کردهاند و اکنون باید برای بازگشت به همین توافق مذاکره کنند. و دوم این که با خواستههای بخشأ نامربوط و بخشأ نشدنی از تهران بازگشتهاند. به نظر میآید که هنوز برنامۀ روشنی برای سمت و سوی مذاکرات ندارند. از درون صحنه گفتگوها اخبار متناقضی به بیرون درز میکنند که گاه نشان از انعطاف جمهوری اسلامی دارد و گاه از سوی مذاکره کنندهگان تکذیب میشود. برای نمونه، در این مورد که آیا نتیجه ۶ دور گفتگوها ی دولت روحانی ملحوظ شوند یا نه اختلاف نظر وجود دارد. آقای کنی در این مورد دوپهلو صحبت میکند که بیشتر نشان از عدم پذیرش آنها دارد.
به نظر میآید متحدان جمهوری اسلامی مانند چین و روسیه نیز از این تعلل حکومت اسلامی نگران باشند و پارهای از خبرها نشان از آن دارند که فشارشان را به جمهوری اسلامی برای رسیدن به یک توافق افزایش دادهاند. آنچه که مسلم است این است که این دو کشور به هیچوجه با یک جمهوری اسلامی هستهای سرسازگاری نخواهند داشت.
هنوز مشکل است خروجی این گفتگوها را با دقت سنجید. اگر عقل سلیم کارساز باشد، میتوان انتظار داشت که رهبری جمهوری اسلامی ایران برای برداشتن این بار اقتصادی اضافی بر دوش شهروندان ایران، با آمریکا کنار بیاید اما افقی روشن برای این امر در دورنما نیست. شاید در نگاهی خوشبینانه راه حلی موقت برای کاهش تنش و توقف پیشرفت برنامه غنی سازی رژیم اسلامی در ازاء رفع پارهای از محدودیتهای تحریمی محتمل ترین راه باشد – به مصداق “از این ستون تا آن ستون فرج است”.
شکست کامل مذاکرات میتواند در تحلیل نهائی دو طرف را به سوی جنگی ویرانگر سوق دهد. حل موقت بحران هستهای راه گشا و پاینده نیست، بلکه تغییر همه جانبه سیاست جمهوری اسلامی در گشایش به سوی جهان و رفع دشمنی با غرب است که میتواند متضمن راه حلی آینده دار و پابرجا باشد.
در لحظۀ کنونی،خواسته یا ناخواسته، در خواستهای غرب از رژیم ایران با منافع ملی ایرانیان، سازگاری دارند.
بار دیگر خاطرنشان میکنم که مناقشه و بحران هستهای تنها زیر مجموعهای حاد از مشکلی بزرگتر است که رژیم اسلامگرای نامتعارف با شهروندان خود و با جهان ایجاد کرده است. نه تنها شهروندان ایران بلکه آینده ایران به گروگان این لجاجت مذبوحانه در آمده است.
آیا جمهوری اسلامی تمایل و توانائی چنین دگرشدنای را دارد؟ تردید رواست!
از: ایران امروز